پدر برق ایران
به او پدر برق ایران می گویند...
قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابانها و کوچهها، یکی از مشکلات دولت وقت بود. بنابراین برای اولین بار در ایران کارخانهای دایر شد که روشنایی خیابان ناصریه و خیابان دراندرون (باب همایون فعلی) را با استفاده از گاز کاربیت تامین میکرد. البته این روشنایی، مختص خیابانهایی بود که به دربار منتهی میشد و با اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، روشنایی به ایران آمد و خیابانهای شهر را برای مدت کوتاهی روشن کرد اما پس از چند روز توسط اهالی قطع و خراب و روشنایی آن منحصر به اندرون دربار شد.
در زمان مظفرالدینشاه، محمدحسین امینالضرب، اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خریداری کرد و به این ترتیب برق به طور رسمی وارد ایران شد و جای گاز را گرفت.
محمدحسین امینالضرب، فرزند محمدحسن اصفهانی و ماه بیگمخانم (دختر محمدحسین صراف اصفهانی) در سال 1289 قمری در تهران متولد شد. زبان فارسی، عربی و فرانسوی را نزد معلمان خصوصی فرا گرفت. او در تهران، برای مدتی نزد سیدجمالالدین اسدآبادی زندگی میکرد و زبان عربی را به طور کامل از وی آموخت. پدرش از آنجایی که تاجر چیرهدستی بود و فنون ضرب سکه را نیز در فرنگ آموخته بود، به عنوان مسئول ضرابخانه شاهنشاهی در زمان ناصرالدین شاه منصوب شد اما مرگ ناصرالدین شاه برای او، بسیار ناگوار بود. چون در این زمان به خاطر تقلبی که در ضرب سکه کرده بود، به دستور مظفرالدین شاه دستگیر شد و به زندان افتاد. در این زمان محمدحسین امینالضرب در راه بازگشت از سفر فرنگ در سبزوار بود که خبر به زندان افتادن پدرش را به او رساندند. او بلافاصله به راه افتاد و خود را به تهران رساند و فعالیتهای زیادی برای آزادی پدرش انجام داد. او به (صنیعالدوله) داماد مظفرالدین شاه مراجعه کرد و با پرداخت جریمه و مبلغ چهل هزار تومان در آن زمان! به خود صنیعالدوله، موجبات آزادی پدر را فراهم کرد. پدرش پس از آزادی، از سمت سرپرستی ضرابخانه شاهنشاهی عزل و خود صنیعالدوله عهدهدار این مسئولیت شد.
تجارت از 16 سالگی
محمدحسین امینالضرب، 16 سال بیشتر نداشت که در حیات منزل پدرش دست به فعالیتهای تجاری و اقتصادی زد. او به ادامه راه پدرش در تولید و ضرب سکه پرداخت و تا 19 سالگی کل این کار را در دست گرفت.
محمدحسین امینالضرب مانند پدر یکی از تجار معروف زمان خود بود و علاقه زیادی به سفر، به خصوص برای تجارت داشت و به هر جا که سفر میکرد، توشهای از تجارت اقتصادی را از آن کشور با خود به ارمغان میآورد. به همین خاطر، از جانب دربار و مظفرالدین شاه، بسیار مورد عنایت قرار گرفت همچنین مقارن با انقلاب مشروطه نیز تجار تهران او را به عنوان نماینده مجلس برگزیدند و پس از تشکیل مجلس نیز، نمایندگان او را به عنوان نایب رییس مجلس انتخاب کردند.
او در معاملات تجاری به سرعت پیشرفت میکرد تا جایی که حتی پیشنهاد تاسیس بانک ملی را به مظفرالدین شاه داد.
رقابت صنعتی
او همچنین با وارد کردن ماشینهای ابریشمکشی از فرانسه به ایران برای کارخانه ابریشم، پا به رقابت صنعتی گذاشت اما در صنعت ابریشم، زیاد موفق نبود، چون در همان آغاز کار، نوعی انگل به مزارع شمال حمله کرد و محصولات آنجا را از بین برد و این امر، خسارات زیادی به صنعت ابریشم ایران وارد کرد. همچنین در صنعت ریلی و تاسیس راهآهن ایران نیز، فعالیتهای زیادی از او به چشم میخورد.
اما یکی از مهمترین و زیباترین فعالیتهای اقتصادی - صنعتی محمدحسین امینالضرب، آوردن کارخانه برق از روسیه به ایران بود.
خرید کارخانه برق توسط امینالضرب به این صورت اتفاق افتاد که در سال 1284 خورشیدی، او با مظفرالدین شاه که برای سفر سوم، عازم روسیه شده بود، همراه بود، روزی که در خیابان قدم میزد، چشمش به کارخانه برق میافتد که در حال کار کردن بود و متوجه میشود که روشنایی شب توسط این کارخانه تامین میشود.
او که تا آن زمان، چنین چیزی را ندیده بود شروع به تماشای آن میکند. چون مدت طولانی جلوی کارخانه ایستاده بود، نگهبان در ورودی کارخانه برای جویا شدن از موضوع، بیرون آمده و به او میگوید: مگر خیال خریدش را داری؟
امینالضرب پاسخ میدهد: اگر ارزان بدهند، میخرم.
در همین میان صاحب کارخانه رسیده و از جریان باخبر میشود و چون امینالضرب را با وضع لباسی نامناسب میبیند، برای تمسخر به او میگوید: قیمتش پانصدهزار تومان است.
امینالضرب نیز از او میخواهد تا قولنامهاش را بنویسد و پولش را هم حواله یکی از تجار معتبر آنجا میکند و به این صورت کارخانه را تصاحب میکند و با این احوال برای اولین بار برق توسط حاجحسین آقا امینالضرب اصفهانی، وارد ایران میشود. هنوز مدت زیادی از بازگشت امینالضرب و مظفرالدین شاه از روسیه به ایران نگذشته بود که کارخانه برق حاج امینالضرب در ایران ساخته شد و به راه افتاد و خیابانهای لالهزار، سعدی، شاهآباد و چراغ برق را روشن کرد. مردم زیادی برای تماشای روشنایی به این خیابانها آمده بودند اما در بین آنها عدهای معتقد بودند که این روشنایی قسمتی از (قدرت شیطان) است. بنابراین شروع به قطع سیمها و شکستن لامپها کردند و اندک رغبتی برای استفاده از آن نشان نمیدادند.
همچنین اکثر رجال و وزرا به برق حاج امینالضرب، روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند که به صنعت فرنگ نمیتوان اعتماد کرد و احتمال این را میدادند که ناگهان خاموش شود به همین خاطر تا مدتها نیز از چراغهای زنبوری خود برای روشنایی شب استفاده میکردند.
پس از چندی، امینالضرب با شیوهای زیبا، شروع به مبارزه این عقاید کرد.
او به مناسبت جشن میلاد امام زمان(عج) تمام خیابانهای امیریه را مزین به لامپهای رنگارنگ کرد و با این کار، مردم را بار دیگر شگفتزده کرد و این آغاز تغییر عقیده مردم و رجال و وزرا بود.
از این پس آنها این ابتکار امینالضرب را به خانههای خود بردند و به تدریج برق، جای چراغهای زنبوری و وسایل روشنایی اولیه را گرفت.
کارخانه برق از عصر، شروع به کار میکرد تا آخر شب. البته این صنعت نیز مانند سایر صنایع وارداتی به ایران، ابتدا مختص دربار، رجال و سرمایهداران بود ولی کمکم به صورت عمومی درآمد و خانهها و خیابانها را روشن کرد.
این کارخانه در زمان خود، تبدیل به کارخانهای معتبر شد. موتور این کارخانه، به وسیله نفت کار میکرد و برق 110 ولت، تولید میکرد.
موتور تک سیلندری داشت که برای خنک کردن آن، آب در اطرافش گردش داشت. این کارخانه، فاقد دستگاه تقویتی بود که برق را به طور یکنواخت و یکسان توزیع و تنظیم کند، بنابراین برق اطراف کارخانه، تا حدی قوی بود که با چشم نمیشد به آن خیره شد ولی هرچه به فاصله آن از کارخانه اضافه میشد، نور آن نیز ضعیفتر میشد.
رقابت بر سر تصاحب برق
در آن زمان رقابت شدیدی بین مردم، برای استفاده از برق شکل گرفت. تا جایی که مردم بیماری سل و ارتباط آن با دود چراغهای نفتی و روغنسوز را بهانهای برای بردن برق به خانههای خود قرار میدادند. مصارف اولیه برق تنها به چند ساعت از شب محدود میشد.
مولدهای اولیه نیز با هیزم، زغالسنگ و چوب کار میکردند ولی بعدها جای خود را به مولدهای دیزلی دادند.
به دنبال وارد شدن برق به ایران و جا افتادن این صنعت بین مردم، در سال 1284، ادارهای در شهرداری تهران به نام (اداره روشنایی معابر) تاسیس شد. این اداره بعدها به (بنگاه برق) تغییرنام داد ولی همچنان زیرنظر شهرداری بود.
پس از اینکه برق به طور کامل در میان مردم جا افتاد و عقیدههای کهنه، جای خود را به رضایت از نور داد، بنگاه برق، فردی را به عنوان مامور دریافت پول مصرف برق براساس تعداد لامپها قرار داد که به او (تحصیلدار) میگفتند. تحصیلدار، بدون آن که کنتور و یا چیزی شبیه آن در کار باشد، هر شب آمده و براساس تعداد لامپها از صاحبان آنها پول میگرفت. در آن زمان لامپهایی که معمول بود، لامپهای چهل واتی، لامپهای 75 واتی و لامپهای صدواتی بود. البته در آن زمان به واحد (وات)، (شمع) میگفتند.
قیمت مصرف لامپهای چهل شمعی چهار شاهی و مصرف لامپهای 75 شمعی و صد شمعی به ترتیب هفت شاهی و ده شاهی بود. بعضی کسبه، برای پرداختن نکردن این مبلغ، ترفندهایی به کار میبردند.
اول شب لامپ کموات زده و پس از رفتن تحصیلدار، لامپ پروات میبستند، یا اینکه ابتدا یکی، دو لامپ وصل میکردند و پس از رفتن تحصیلدار، سه، چهار لامپ دیگر اضافه میکردند. عدهای نیز دکان و مغازه خود را هنگام آمدن تحصیلدار میبستند و پس از رفتن او، دوباره آن را باز میکردند و به این طریق از پرداخت مبلغ مصرف لامپ، شانه خالی میکردند.
محمدحسین امینالضرب در 25 آذرماه 1311 شمسی در سن 62 سالگی در اثر بیماری آسم درگذشت. پس از فوت امینالضرب بنا به وصیتش، او را در شهر مقدس نجف به خاک سپردند.فرزندانش عبارتند از حسن، محسن، دکتر یحیی و دکتر اصغر مهدوی...
ماجرای ورود نور شیطان به ایران
در پی آشنایی ایران با دولت های غربی، در اندک زمانی دستاوردهای صنعتی آنان نیز وارد ایران گردید که بی تردید یکی از آن ها بَرق بود.
قدس آنلاین نوشت:
در اواخر دوره سلطنت شاهان قاجار در پی روابط گسترده با غرب، ایران شاهد نفوذ دستاوردهای صنعتی این دول بود که گاه به واسطه درخواست شاهان از جمله ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و گاه از سوی دولتمردان وارد می شد، چنانچه جعفر شهری در این باره می نویسد در دوره قاجار بویژه اواخر آن، تمام برق شهر منحصر بود به تنها کارخانه چراغ برق در خیابان چراغ برق که توسط حاج حسن آقای امین الضرب از روسیه وارد شده محدوده ی روشنائی و برق رسانیش اندرون شاهی و برخی از حیاط های اندرون و خیابان های اطراف آن مانند خیابان ناصریه و خیابان جباخانه و قسمتی از جلیل آباد (خیام) و تعدادی خانه و دکان در محله ی عرب ها و خیابان های چراغ برق و لاله زار که زیادتر از آن نمی توانست شعاع عمل داشته باشد، بود.
مطلعین از سیم کشی و امور برقی هم معدود کارگران و تحصیلداران خود کارخانه بودند، که روزها به کار سیم کشی مزدی برای این و آن پرداخته، از غروب به بعد در کارخانه و امور آن مشغول می شدند، از آنکه کارخانه از شامگاه به بعد کار خود را شروع نموده در روز فعالیتی نداشت، چه از آن یعنی برق او مردم فقط روشنایی آن را می دانستند که آن هم به کار شب آمده برای تا دو پاس از شب یعنی چهار، پنج ساعت از مغرب گذشته و سوای آن از چراغ های نفتی استفاده می کردند، اگر چه با داشتن برق هم به آن روی خوش نشان نداده، آن را «نور شیطان» و «چراغ در مسیر باد» که در هر لحظه می توانست خاموش بشود می دانستند. نظریه درباره ی نور شیطان بودنش را هم از این جهت ابراز می کردند که حبابی که بدون هیچ وسیله ای بتواند خود به خود، یعنی در اطاق و مکان در و دربندان کسی روشن شده، بدون (پُف) و دخالت کسی خاموش بشود جز این نیست که کار شیطان می باشد.
از این رو در ابتدا کمتر دکان دار و خانه داری حاضر به قبول آن و باز کردن پای شیطان در خانه و زندگی خود می گردید و دکان دارهای متعصب که به شدت از او رو می گرداندند، از آنجا که هم کسب شبانگاه جزء محرمات بوده، کاسبی شب را مخصوص شیاطین و سبب قطع برکت می دانستند که در این صورت چراغ نیز برایشان لازم نمی آمد، چه رسد به چراغ برق که اشاره ی شیطان بوده یکسره روزیشان را قطع می نمود!
لذا اولین کاسبی که تن به قبول چراغ برق داد میوه فروش ها و بساطی های میدان شمس العماره و بازارچه مروی بودند که خودشان نیز از اتباع شیطان بوده گرمی کارشان از (چراغ روشن) به بعد و از همان زمان که داد و ستد ممنوع شده بود می بود کسانی که در برابر اکثریتِ متدین ایستاده توانسته بودند همه ی وقت کاسبی خود را منحصر به اوقات ممنوعه نموده زیادتر فروش خویش را در آن ساعات که کسبه و راهگذاران به خانه های خود بازگشته لازم بود میوه دانه ای بخرند و به آن عقیده دهن کجی بکنند.
چراغ شیطان نه تنها برکت را از کاسبان نبرد بلکه با حضور چراغ برق و آویز شدنش بر روی بساط فروششان چند برابر شده که هم جلوه و جلای متاعشان زیادتر گردیده، هم مردم برای تماشا هم که شده بود به دورشان جمع شده خرید می کردند و وسیله ای شد که مشتریان کسبه ی مشابه هم تأسی کرده کار چراغ نفتی دارها را به کساد کشیده مجبور به کشیدن چراغ برقشان بکند، بویژه که چراغ نفتی با هر وزش باد هم هر چند دقیقه یک بار خاموش شده، بساطشان (سوت و کور) و کاسبیشان معطل می گردید.
پس از آن ها بقال و قهوه چی که به طرف نور شیطان رو آوردند و به دنبال آن ها آجیل فروش و شیرینی فروش ها.
مصرف هفته اول مهمان کارخانه
از آن سو کارخانه برق هم که تازه به کار افتاده باید دخل و خرج جور می شد واز این رو برای برقش خریدار لازم داشت و مجبور شد دلال هایی جهت ترغیب مردم استخدام و قیمت برق را در حد نازلتر از پول نفت ارائه بکند و برای استفاده اش سهولتی تام که خود نیز متعهد سیم و سیم کشی و لامپ و سرپیچ آن شده به دکان ها برق بدهد و در ابتدا با این شرط که هفته اول را مهمان کارخانه بوده اگر خواستند مشتری و اگر نخواستند سیمشان جمع بشود و لذا کافی بود که صاحب دکان برای آن «بله ای» داده قبولی خود را اعلام کرده ساعتی بعد لامپ آن هرچند شعله که بخواهد در دکانش آویزان بشود.
برق بدون کلید و پریز و کنتور!
از این زمان بود که کار سیم کشی و امور عجیب آن که بسا فوق العاده بود شروع وسیم و سیم کش حاضر شده و نردبان می طلبید و همه امور خارق عادت آن نیز منحصر بود به اینکه سیم کش دو سر سیم را به داخل سرپیچ برده، لامپ به او بسته آویزان بکند و سرهای دیگرش را قلاب نموده با دوشاخه روی شاه سیم بیندازد و تمام، که دیگر نه کنتوری در کار بود و نه حساب کیلووات و نه مقدار مصرف و واضح است که با عدم وجود کنتور کلید نیز لازم نمی آمد، چه نمی خواست جلو اضافه مصرف گرفته شود و این که خود اول شب روشن شده آخر شب خاموش می گردید.
دردسر کارخانه با مشترک
اما تازه اول گرفتاری کار کارخانه با این مشتریان بود که کاسبی که دست به کار حرام یعنی داد و ستد در شب و پذیرش نور شیطان زده از هلاک شدن آن نترسیده بود برایش دشوار نبود که پول برق صاحب برق را هم کم و زیاد و حرام و حلال کرده بالا بکشد، چه تنها با این وسیله بود که می توانست کفاره ی دو کار خلاف خود را گذارده پدر شیطان را درآورد! لذا هفته اول که مهمان بود و تا چند هفته بعد هم امشب و فرداشب می نمود که هنوز اخذ تصمیم در رد و قبول آن ننموده است و از آن به بعد هم یک شب کاسبی نکرده، یک شب دشت (سرچراغ) نکرده نمی تواند پول به کسی بدهد و شب دیگر که وعده به شب بعد می داد الی آخر که تحصیلدار را جان بسر می نمود. بیچاره ای که طبق حساب باید پول لامپ ها را به کارخانه تحویل بدهد و با این ناحساب های پا به هیچ جا بند ندارهم که نمی دانست چه باید بکند.
آن هایی هم که تهدید به قطع برق شده، ضمناً نمی توانستند از آن دل بکنند، یک شب یک لامپ روشن کرده، بقیه را به حساب نمی آوردند و شبی نزدیک آمدن حسابدار لامپ ها را خاموش نموده یا از سرپیچ شل کرده سیم آن را قطع شده گفته پس از رفتن او روشن می کردند و شبی نزدیک آمدن تحصیلدار لامپ های بزرگ را باز نموده لامپ کوچک بسته حساب آن را به قرار لامپ های موجود می دادند.
قیمت برق چقدر؟!
از لامپ متعارف سه چهار شاهی برای هر شعله تا زیادترینش که پانصد شمع و بالاتر بود شش شاهی تا ده شاهی یعنی نیم دهم ریال گرفته می شد! در حالی که تا قبل از آن باید دو سه برابر آن برای هر چراغ نفتی نفت و لوله و فتیله بخرند.
خانه دارها هم که نه می خواستند برق داشته باشند، که علاوه بر مسائل گفته شده ی حاضر نبودند هر شب طلبکاری در خانه شان سبز بشود و نه می توانستند با کارخانه برق حسابشان را معلوم بکنند، چه نه تمام اطاق ها را می توانستند روشن گذاشته پول بدهند و نه کارخانه قبول داشت که لامپ های قبولی آن ها را قبول بکند، از آنجا که وقتی با کاسب محتاج به برق که از آن فایده می برد وضع و مدارش بدان قرار باشد با خانه دار معلوم بود چقدر باید (ارّه داده تیشه گرفته، کَلّ و کَل) و از آن سو که گرفته ها را هم با کارخانه نگرفته حساب بکند!
به این ترتیب خانه هایی که برق به آن ها می رفت منحصر بود به خانه های اندرون شاهی که حسابشان با دربار بود و معدودی خانه ی اعیان و اشراف که به صورتی ماهانه حساب می کردند، تا کم کم که کنتور پیدا شده بعضی از خانه های دیگر و برخی از دکانین هم برق گرفتند، اما در اینجا نیز «ایرانی است و هوش و ذکاوت!» و قبل از هر کار تحصیلداری رویه اش را یاد بگیرد و پیش از هر اطلاع از فنون برق این را آموخت که سیمی پنهان از بالای کنتور آورده، زیادترِ مصرف را از برق دزدی استفاده بکند!